loading...
وبلاگ شخصی shekoofe jbn
shekoofe بازدید : 54 جمعه 1392/11/18 نظرات (9)

سلام به وبلاگ من خوش آمدید از این که منت گذاشتید و از وبلاگ من دیدن میکنید کمال سپاس رو دارم. امیدوارم که وبلاگم براتون سرگرم کننده واقع بشه.

من به عنوان یک جوجه نویسنده رمان های خودم رو در کنار دلنوشته ها و یا داستانک هایی که مینویسم در وبلاگ میذارم ولی چون اینطوری وبلاگ خیلی خلوت میشه بعضی مواقع هم یه تقلب هایی میکنم...

و داستانک یا متنی رو که از نظرم زیبا و جذاب بود رو در وبلاگ قرار میدم

یه توضیحی هم درباره ی رمان هام میدم...ژانر رمان های من عاشقونه و اجتماعی هستش و تا جایی که بتونم هم پایان همه ی رمان هام خوش خواهد بود من خودم به شخصه از رمان های پایان بد زیاد خوشم نمیاد...چون این عقیده رو دارم ما توی زندگی خودمون مشکلات به حدی داریم که دیگه توی دنیای مجازی و داستان ها هم بخوایم غم بخوریم...پس همیشه رمان هام تا جایی که امکان داشته باشه پایان خوشه. و یک درخواست کوچک از عزیزان خواهش مندم که داستان رمان و یا هر چیز دیگر در این وبلاگ که به قلم این بنده ی حقیر بوده رو در صورت علاقه برای کپی کردن اول با نویسنده که خودم باشم هماهنگ بشه.

جا داره یکباره دیگه در اینجا ازتون تشکر کنم بابت این که از وبلاگم دیدن میکنید و امیدوار باشم که رمان های هر چند غیر حرفه ای من توجه شما عزیزان رو جلب کنه.

موفق و پیروز باشید یاحق

shekoofe بازدید : 65 جمعه 1392/11/18 نظرات (3)

 

 خلاصه:

هوای من.هوای توهوای ماهوایی که هر لحظه تو رو یادم میارهبارون روی سرم میریزه و میگه: عشقتنیمه ی گمشده ات اینهاینه که هر لحظه داره ازت دور میشه
دور میشه و بارون خاطره هاشو یادت میاره اون لحظه است که با خودت میگی.نمیخواستم بره ولی رفت با بی رحمی تمامنذاشتن بهش برسماونا ما رو از هم دور کردنمگه چه گناهی کرده بودم که این اتفاق باید مصوب جداییم از عشقم میشد
مغرور بودمشیطون بودمولی بارون همه چیز رو خراب کرد دیگه این دختری که زیر بارون وایساده من نیستمچرا حالا که بارون خاطره ها رو به یادم میاره و زجرم میدههمیشه دله آسمون گرفته استهمیشه میباره… … پایان خوش

مقدمه
بارانی امپره های چتر لای خاطره گیر کرده استپرنده توی گلویمسکوت می کنم و نگاهت را درز می گیرملای جرز دیوار می مانموقتی دردم به درد نمی خوردآب به ریشه ام می رسدجوانی ام جوانه می زندبناست دور این چند سال بپیچم و قد بکشمتو نیستی و تک گویی هام لابلای صدای ماشین ها رنگ میبازدقفل کرده ام و به هیچ کلیدی نمی آیمقرارمان بی قرار بودبارانی ام را روی رخت آویز کافه جا گذاشته امدرست کنارآخرین تماس دستهایتزیر ناودانی زنگ زده بودمبا صدایی زنگار بسته زنگ زده بودم به تو و تو مثل همیشه مرا پشت گوش انداخته بودییادت می آید؟ حالا من مانده ام و چتری که پره هایش لای در گیر کرده استآب به شاخه هایم می رسدمی رسمکلید می اندازمخانه آغوش باز می کند و من در کنار دست نوشته های تو گرم می شوم……

چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را ، خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را ، زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
عشق را زیر باران باید جستزیر باران باید جست

برای دانلودرمان هوای دو نفره به ادامه مطلب بروید

 

shekoofe بازدید : 948 جمعه 1392/11/25 نظرات (3)

سلام دوستان براتون لحظات شاد و خرمی رو آرزومندم.
با افتخار باید بگم که تایپ دومین رمانم رو شروع کردم با این تفاوت که اینبار دوست عزیزم دلارام (delaram nz) من رو در تایپ این رمان یاری میکنه.
از عزیزانی که بنده رو در رمان اولم (هوای دونفره) همراهی کردند کمال سپاس رو دارم.
قصد من و دلارام این بوده که پس از اتمام رمان تایپکش رو بزنیم ولی الان بعد از تایپ نیمی از رمان مدتی میشه که تایپش متوقف شده و برای ادامه به زمان و کمک شما عزیزان احتیاجه.
خوش حال میشیم در طول رمان هر جایی نقصی دیدید به ما اطلاع بدید و نیز در ادامه ی این رمان یاری رسان ما باشید.
همتون رو دوست دارم موفق و پیروز...در پناه حق

خلاصه رمان:
همیشه نقش اصلی ها دختر های مهربون شیطون تو دلبرو هستند ولی اینجا متفاوته داستان یه دختر 18 ساله ی بی ادب و لوس و از خود راضی که باید هر چیزی که میخواد رو بدست بیاره ذاتش بد نیست شاید تربیتشه که اینطوریش کرده یه تربیت کاملا غلط
حالا از دست تقدیر میزنه و این دختر عاشق میشه ولی عاشق کسی میشه که نباید میشده یه عشق ممنوع
عاشق کی؟ عاشق یه مرد متأهل که غریبه هم نیست
حالا به نظر شما این دختر میتونه از این عشق رها بشه؟ وقتی خودش نمیخواد؟ اون اعتقاد داره نه ای برای من وجود نداره
همین اعتقادشه که برگ های زندگیش رو برمیگردونه هم خودش و هم....

مقدمه:
«
نه از تو میبرم آسون
نه میزارم جدا باشی
تو محکومی واسه یه عمر
همیشه پیش من باشی
تو محکومی بمونی و
بشی تجسم شادی
باید باشی تو هر لحظه
دلیل زندگیم باشی
نه من از تو جدا میشم
نه تو میتونی تنها شی
عزیزم سرنوشت اینه
تو باید عاشقم باشی
نه من آروم میشم بی تو
نه تو دل میکنی از من
چقدر این قصه شیرینه
تو هستی و فقط یک من
چقدر راحت شدم عاشق
چقدر دستای تو خوبه
تموم آرزوم انگار
توی چشمای تو مونده

ژانر رمان: عاشقونه
داستان از زبان: شخصیت اول
تعداد صفحات: نا معلوم
داستان زاده ی تخیل ما دو نویسنده ست و هر گونه تشابه اسمی تصادفی بوده .

http:///imgs/2014-02/07952516825465140129.jpg

لینک کارت رمان

هر کدوم از عزیزانی که مایل به راهنمایی ما در تایپ ادامه داستان و همینطور مطالعه ی قسمت هایی از داستان که تا کنون تایپ شده هستند میتونند به سایت نودهشتیا مراجعه کنند و لینک مستقیم رمان در سایت نودهشتیا رو براتون میذارم تا کارتون راحت تر بشه...پیشاپیش تشکر میکنم از عزیزانی که ما را همراهی خواهند کرد...

رمان باید عاشقم باشی | shekoofe کاربر انجمن

 

shekoofe بازدید : 36 دوشنبه 1392/11/21 نظرات (1)

 

بشکفد بار دگر لاله‌ ی رنگین مراد

غنچه‌ ی سرخ فروبسته‌ ی دل باز شو

من نگویم که بهاری که گذشت آید باز

روزگاری که به سر آمده آغاز شود

روزگار دگری هست و بهاران دگر.

 

شاد بودن هنر است

شاد کردن هنر والاتر

لیک هرگز نپسند یم به خویش

که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز

بی‌ خبر از همه خندان باشیم

بی‌ غمی عیب بزرگی ا‌ست

 که دور از ما باد!

 

کاشکی آینه‌ ای بود درون‌ بین،

 که در او

خویش را می‌دیدیم

آنچه پنهان بود از آینه‌ ها می‌ دیدیم

می‌ شد یم آگه از آن نیروی پاکیزه‌ نهاد،

که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن،

پیک پیروزی و امید شدن.

 

شاد بودن هنر است

گر به شاد ی تو دل‌ های دگر باشد شاد

زندگی صحنه‌ ی یکتای هنرمند ی ماست

هرکسی نغمه‌ ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد


(این بیت آخرش رو واقعا دوست دارم وقتی کوچیک بودم این بیت شعر رو که خوندم از همون جا تصمیم گرفتم آدم مهمی بشم تا به قول خانم اصفهانی حرف هام آثارم و یا هر چیز دیگه ای که از من به جا میمونه در یاد و خاطره ی مردم باقی بمونه...ولی هنوز که کار مفیدی انجام ندادم)

 

shekoofe بازدید : 37 دوشنبه 1392/11/21 نظرات (1)

 

چه تلخ است!...زمانی که موسیقی شادی در فضا بخش شود و تو با بغض به ملودی و تکست آهنگ گوش دهی...

با خواننده همراهی کنی در حالی که چشمانت تر است...

و گریه کنی هنگامی که  موزیک بار دیگر از نو آغاز شود،

و خاطرات تو مانند فیلم از جلوی چشمانت میگذرد و تکرار میشود...

موزیک تکرار شود...یکبار...دوبار...سه بار...و خاطرات نیز تکرار شوند...یکبار...دوبار...سه بار

تا زمانی که چشمه اشکت خشک و دل تنگت آرام شود.این گونه است زندگی با چاشنی قهوه...از نوع اسپرسو...تلخه تلخ

این متن بی منظور بوده...فکر نکنید جو عشق و عاشقی گرفتم ابداً

shekoofe بازدید : 77 شنبه 1392/11/19 نظرات (0)

 

سلام دوستان خوب هستید

در ابتدا تشکری میکنم بابت انتخابتون و قابل دونستن رمان من برای مطالعه

امیدوارم مطالعه ی این رمان شما رو سرگرم و نظرات و انتقادات شما قلم من رو پخته تر کنه

رمان هوای دونفره اولین رمانی هست که من نوشتم و حدود 2 سال پیش بود که تایپ این رمان رو آغاز کردم و یک سال و خورده ای میشه که تمومش کردم و هیچ قصدی برای منتشر کردنش نداشتم ولی به تشویق دوست عزیزم دلارام تصمیم گرفتم برای سنجیدن نگارش خودم هم که شده این رمان رو در سایت ها منتشر کنم...

و مدتی پیش رمانم رو با کمی ویرایش توی سایت نودهشتیا قرار دادم و کم کم و به مرور در برخی وبلاگ های شخصی و سایت های دانلود و مطالعه ی آنلاین رمان پخش شد.

و من از این موضوع بسیار خوشحال شدم.

میدونم توقع زیادیه که رمان غیر حرفه ای من طرفدارای زیادی پیدا کنه و تعذاذ دانلودش چهار رقمی بشه من به همون 100 تا لایکی که توی نگاه دانلود خورده قانعم. ولی من میتونم با یاری شما عزیزان قلمم رو حرفه ای تر و پخته تر کنم تا حاصل رمان ها و داستان هایی جذاب تر و حرفه ای تر بشه و در اونجا توقع لایک های بیشتری رو داشته باشم.

خوشحال میشم بعد از خوندن این رمان اگر مشکلی توی قلمم میبینید تذکر بدید و اگر هم از نظرتون نگارشم اِی بدک نیست و میتونم به نویسنده گی ادامه بدم بهم اطلاع بدید.

همتونا دوست دارم با سپاس

خیلی دیگه حرف زدم برم سراغ توضیحی درباره ی رمان:

نه میتونم بگم داستانم متفاوته و نه میتونم بگم کاملا تکراری و کلیشه ایه(البته از نظر خودم نظر شما قابل احترامه)

رمان من از اتفاقات روزمره ی جامعه منشأ میگیره

اکثر اوقات رمان ها و داستانک ها درباره حوادث و مشکلات جامعه در زمان نویسنده ست....و رمان من هم از این قاعده مستثنی نیست.

ژانر رمان:عاشقونه

داستان از زبان:شخصیت های اصلی

تعداد صفحه ات: 172

داستان زاده ی تخیل نویسنده ست و هر گونه تشابه شغلی و یا اسمی به صورت تصادفی بوده.

و دیگه توضیحی نمونده که بخوام بدم شاد پیروز و موفق باشید

 در پناه حق

shekoofe بازدید : 40 جمعه 1392/11/18 نظرات (1)

 

لبریز از عشق شدم..هنگامی که چشمان زمردیت در تاریکی قلبم درخشید

لبریز از عشق شدم..هنگامی که لبخند شیرینت کام تلخم را شیرین ساخت

لبریز از عشق شدم..هنگامی که دست های گرمت آغوشی مهربان را به من هدیه کرد

لبریز از عشق شدم..هنگامی که جمله ی دوستت دارم را بر زبانت جاری کردی و قلبم را گشودی

لبریز از عشق شدم..هنگامی که گفتی همیشه کنارت خواهم ماند

لبریز از عشق شدم..هنگامی که تو فرهاد شدی و من شیرینت

لبریز از عشق شدم اما غافل ماندم از این که عشق هم مانند صبر کاسه ای دارد ممکن است با این لبریز شدن ها آن هم لبریز شود

کاسه ی عشقم را شکستی

آن دو زمردی که چراغ های قلبم شده بودند را خاموش کردی

کامم را چون زهر تلخ کردی بیش از پیش

یخ کردم هنگامی که آن آغوش گرم از من دریغ شد

شکستم هنگامی که جمله ی از تو متنفرم جایگزین دوستت دارم شد

تو رفتی و من در تنهایی هایم غرق شدم باز هم بیش از پیش

لبریز شده بودم اما اکنون خالیم    

کپی کردن داستان بدون اجازه رسمی از نویسنده و ذکر منبع مجاز نمی باشد و در صورت دیدن طبق جرایم رایانه ای با شخص خاطی برخورد می شود.

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
در اینجا منم و رمان هامو دلنوشته هام...بعضی مواقع هم تقلبی از بقیه سایت ها :دی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 30
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 51
  • بازدید کلی : 4,898