پست سوم رمان هوای دو نفره
پست دوم رمان هوای دونفره
برای دیدن ادامه مطلب عضو بشید
رمان هوای دونفره
نویسنده:shekoofe jbn
خلاصه:
هوای من....هوای تو...هوای ما...هوایی که هر لحظه تو رو یادم میاره...بارون روی سرم میریزه و میگه: عشقت...نیمه ی گمشده ات اینه...اینه که هر لحظه داره ازت دور میشه...
دور میشه و بارون خاطره هاشو یادت میاره... اون لحظه است که با خودت میگی....نمیخواستم بره ولی ...رفت با بی رحمی تمام...نذاشتن بهش برسم...اونا ما رو از هم دور کردن...مگه چه گناهی کرده بودم که این اتفاق باید مصوب جداییم از عشقم میشد...
مغرور بودم...شیطون بودم...ولی بارون همه چیز رو خراب کرد... دیگه این دختری که زیر بارون وایساده من نیستم...چرا حالا که بارون خاطره ها رو به یادم میاره و زجرم میده...همیشه دله آسمون گرفته است...همیشه میباره...
تکست آهنگ زندگی با تو از امیرفرجام
زندگی با تو دیگه رویا نیست
پر شدم از تو تو دلم جا نیست
از سر شوقه همه ی اشکام
خیلی خوشبختم عزیزم تا تویی همرام
لطفا برای دیدن تکست آهنگ به ادامه مطلب بروبد
این مطلب فقط برای اعضا قابل مشاهده است
تصمیم گرفتم از این به بعد تکست بعضی از آهنگ ها رو هم بزارم....
متن آهنگ به همین زودی از سیروان خسروی
اینحا جا داره از دوست عزیزم شکوفه تشکر کنم بخاطر درست کردن این کارت زیبا....
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
با تشکر از خواننده های گرامی
میخوام با افتخار رمان خودم و دوست عزیز Shekoofe jbnرو بهتون معرفی کنم
رمان باید عاشقم باشی|delaram nz &shekoofe jbn کاربران انجمن نودهشتیا
خلاصه رمان:
همیشه نقش اصلی ها دختر های مهربون شیطون تو دلبرو هستند ولی اینجا متفاوته داستان یه دختر 18 ساله ی بی ادب و لوس و از خود راضی که باید هر چیزی که میخواد رو بدست بیاره ذاتش بد نیست شاید تربیتشه که اینطوریش کرده یه تربیت کاملا غلط
حالا از دست تقدیر میزنه و این دختر عاشق میشه ولی عاشق کسی میشه که نباید میشده یه عشق ممنوع
عاشق کی؟ عاشق یه مرد متأهل که غریبه هم نیست
حالا به نظر شما این دختر میتونه از این عشق رها بشه؟ وقتی خودش نمیخواد؟ اون اعتقاد داره نه ای برای من وجود نداره
همین اعتقادشه که برگ های زندگیش رو برمیگردونه هم خودش و هم....
مقدمه:
« نه از تو میبرم آسون
نه میزارم جدا باشی
تو محکومی واسه یه عمر
همیشه پیش من باشی
تو محکومی بمونی و
بشی تجسم شادی
باید باشی تو هر لحظه
دلیل زندگیم باشی
نه من از تو جدا میشم
نه تو میتونی تنها شی
عزیزم سرنوشت اینه
تو باید عاشقم باشی
نه من آروم میشم بی تو
نه تو دل میکنی از من
چقدر این قصه شیرینه
تو هستی و فقط یک من
چقدر راحت شدم عاشق
چقدر دستای تو خوبه
تموم آرزوم انگار
توی چشمای تو مونده
ژانر رمان: عاشقونه
داستان از زبان: شخصیت اول
تعداد صفحات: نا معلوم
داستان زاده ی تخیل ما دو نویسنده ست و هر گونه تشابه اسمی تصادفی بوده
هر کدوم از عزیزانی که مایل به راهنمایی ما در تایپ ادامه داستان و همینطور مطالعه ی قسمت هایی از داستان که تا کنون تایپ شده هستند میتونند به سایت نودهشتیا مراجعه کنند...پیشاپیش تشکر میکنم از عزیزانی که ما را همراهی خواهند کرد
گریه های من هیچ شدند...
گریه کردم که به گوشت برسد اما نرسید...
حتی دیوار ها هم نشنیدند...
مگر نمیگویند دیوار ها گوش دارند...
پس چرا صدای هق هق ها و ضجه های مرا نمیشنوند؟
یا گوش های تو کر شده...
یا دیوار های اتاق با من لج کرده اند...
لبریز از عشق شدم..هنگامی که چشمان زمردیت در تاریکی قلبم درخشید
لبریز از عشق شدم..هنگامی که لبخند شیرینت کام تلخم را شیرین ساخت
لبریز از عشق شدم..هنگامی که دست های گرمت آغوشی مهربان را به من هدیه کرد
لبریز از عشق شدم..هنگامی که جمله ی دوستت دارم را بر زبانت جاری کردی و قلبم را گشودی
لبریز از عشق شدم..هنگامی که گفتی همیشه کنارت خواهم ماند
لبریز از عشق شدم..هنگامی که تو فرهاد شدی و من شیرینت
لبریز از عشق شدم اما غافل ماندم از این که عشق هم مانند صبر کاسه ای دارد ممکن است با این لبریز شدن ها آن هم لبریز شود
کاسه ی عشقم را شکستی
آن دو زمردی که چراغ های قلبم شده بودند را خاموش کردی
کامم را چون زهر تلخ کردی بیش از پیش
یخ کردم هنگامی که آن آغوش گرم از من دریغ شد
شکستم هنگامی که جمله ی از تو متنفرم جایگزین دوستت دارم شد
تو رفتی و من در تنهایی هایم غرق شدم باز هم بیش از پیش
لبریز شده بودم اما اکنون خالیم
تعداد صفحات : 2